اشعار من

اشعار مهسا امیرفر

 

مثل معتادی که سیگار به دستش نرسد 
مثل زندانی که وقت ملاقاتش نرسد 


مثل مردی که به آغوش زنش فکر کند
مثل یک زن که به لخت بدنش فکر کند

 

مثل بادی که به موهای تو می اندیشد 
و به زیبایی دنیای تو می اندیشد 


مثل جادو که فقط فکر تو را میخواند 
مثل من که همه ی جزء  تو را میداند

 

مثل یک رفتن بی حوصله در بی رحمی 
مثل بیخوابی من که تو فقط میفهمی 


تو فقط میفهمی وابستگی این است که تو
باشی پیش خودم زندگی این است که تو

 

صبح دلگیر مرا با غزل آغاز کنی 
و تو با آن همه شور بخت مرا باز کنی 


که در این صبح اخم تو خاموش شود 
دلم از هر چه بدی هست فراموش شود

 

که تو با قهوه بیایی غزلی جور کنی 
دلِ بی تاب مرا باز پر از شور کنی

نظرات  (۲)

بنویسی غزلی از سر شوق ؛ در ره یار

دوشادوش شویم و برویم به سر کار

چقدر زیبا بود این شعر..

تو اینترنت گشتم نتونستم شاعرش رو پیدا کنم.

لطفا بفرمایین شاعرش کیه؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی