اشعار من

اشعار مهسا امیرفر

مهسا امیرفر

زندگی بی تو برایم هیچ و پوچی ساده است 


پس بیا ای همنشین حال من ...

مهسا امیرفر

مهسا امیرفر

مثل گوی معلق در هوا  
می رود از خاطرم انگیزه ها 

 

می کشم بر دوش خود پیراهنم 
بوی سیگار و هوس  دارد تنم

 

شعرهایم را بخوان اما نرو 
گفتنی ها را بخوان اما نرو 

 

شاید از من خاطری در ذهن تو بیدار شد 
شایدم اینگونه دلتنگی مسیرش دار شد

مهسا امیرفر

مهسا امیرفر

مرا به خود نسپاری که بدون تو تمامم 
ببر آنجا غزلم را که تو باشی شعر شبانم


من شاعرم و روز و شبم فرقی ندارد 
اما تو بگو با جه زبان بنویسم بی صبر و قرارم

مهسا امیرفر

مهسا امیرفر

وقتی می آیی که معشوق خانه اش آباد شد 
ادعا کردن برای هر نفر آزاد شد 

 

این چه فالیست که رفتن آمدی دارد خدا
من دگر وصل تعهد بسته ام این را جدا 

 

ساعت دیواری ام را از اتاق برداشته ام 
من هنوزم که هنوزِ تو را نشناخته ام 

 

چشم هایم ثانیه ها را می شمارند مو به مو 
 چیزی بگو مردانگی ات کجاست ! کو!؟

 

من هنوز مانده ام در این غربت میان سختی 
ولی تو سالهاست که از این خانه رفتی

مهسا امیرفر

مهسا امیرفر

در دو راهی مانده ام اینجا کجاست !
عاشق و دیوانه ام اینجا کجاست!

 

من تو را گم کرده ام جانانِ من 
در جنگلی در سردی ام اینجا کجاست!   

 

خیالت را نمی دانم در این حس خموش
که در فکرت کمی شیطانی ام اینجا کجاست!

 

من همانم که فریبت را خورد 
هنوز در هراسانی ام اینجا کجاست!

 

گر تو برگردی درست است این فریب 
ز جرم عشق کمی زندانی ام اینجا کجاست !

 

تو منی و من دگر بال شدم 
وز برای تو منی ارزانی ام اینجا کجاست!

 

آنقَدر در جامِ تو من مست شدم 
بی هوا جانانه ام اینجا کجاست ! 

 

تا بیای روشن است این لانه ها 
گر شب ها چراغانی ام ‌... اینجا کجاست؟؟

مهسا امیرفر