اشعار من
اشعار مهسا امیرفر
صفحه اصلی
درباره من
سرآغاز
تماس با من
اشعار من
اشعار مهسا امیرفر
خلاصه آمار
بایگانی
ارديبهشت ۱۳۹۹
(۲۷)
آخرین مطالب
تنهایی
وابستگی
میدان آزادی
ندانست
تو
بغل
حادثه
کودک
شاعر
ساغر
پیوندهای روزانه
پاسخ به سوالات وبلاگ نویسان
آخرین وبلاگ های به روز شده
زندگی به سبک بیان!
پیوندها
ساخت وبلاگ جدید در blog.ir
نرم افزار مهاجرت به blog.ir
وبلاگ رسمی شرکت بیان
صندوق بیان
۳ مطلب با کلمهی کلیدی «معاصر» ثبت شده است
تنهایی
لحظه ای حتی به تقدیر بدم فکر نکن
به نفس های غم انگیز دلم فکر نکن
من به تنهایی بی رحم زمان مجبورم
به غم انگیزی این زخم زبان فکر نکن
۰ نظر
۰
۰
مهسا امیرفر
وابستگی
به تو وابسته ام مانند یک مادر به نوزادش
به پرواز پرنده با پر و بال و ماجراهایش
به تو وابسته ام وقتی که در آغوش میگیری
تنِ بی تاب من در اوج غمهایش
تمام حس و حال من درون این غزل جاریست
تمام حسِ یک شاعر درون بند شعرهایش
همیشه مثل یک عاشق به دنبال تو می آیم
همیشه مثل مجنون باش همیشه مثل لیلایش
هنوزم مثل یک سایه فقط مختص به تو هستم
تو هر لحظه به وقت غم به وقت دلخوشی هایش
مرا با خود ببر هر جا که هستی در همین لحظه
این من و این باور و این دین و دنیایش
به تو وابسته ام هرچند که سخت است
که یک دیوانه بنویسد از دیوانگی هایش
...
۰ نظر
۰
۰
مهسا امیرفر
میدان آزادی
باید بگویم امشب از حال خرابم
باید بگویم که چقدر مست و خمارم
باید بگویم از تمام شهر دلگیرم
باید بگویم بعدِ تو هرلحظه میمیرم
گم کرده ام در خاطرات خود صدایم را
حتی در آیینه نمیفهمم نگاهم را
هیچکس این دیوانه را باور نخواهد کرد
ایمانِ این دیوانه را باور نخواهد کرد
رد میشوم از کوچه ی دیدار دلتنگی
از خاطرات مانده بر دیوار دلتنگی
دارم خفه میشم در میدان آزادی
از انقلاب و کافه های سرد تنهایی
دارم خفه میشم در سنگینی طهران
سنگین تر از طعم دوسیب کافه ی طهران
لعنت به من وقتی هنوز از یاد تو مستم
لعنت اگر در حس و حال عاشقی هستم
لعنت به من لعنت به او لعنت به تنهایی
لعنت به تو وقتی هنوزم دوستش داری
باید فراموشت کنم در آخرین رویا
باید نفهمی باختم در بازی دنیا
۰ نظر
۰
۰
مهسا امیرفر